به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «تنکابن ۲۴» «حَرُوریّه» نام خوارج یا گروهی از خوارج است که برای نخستینبار در قریهای به نام «حَروراء» در نزدیکی کوفه اجتماع کردند و مخالفت خود را با امیرمؤمنان علی(علیهالسلام) اعلام نمودند. در تواریخ عدد آن گروه را دو هزار نفر نوشتهاند.
بسیاری از آنها اهل عبادت، مخصوصاً تهجد (عبادت شبانه) و تلاوت قرآن بودند؛ ولی کاملاً قشری میاندیشیدند و مسیری که در عقیدهٔ اسلامی خود انتخاب کرده بودند آمیخته با شک بود. به همین دلیل امام(علیهالسلام) میفرماید: خواب همراه با یقین بهتر از نماز همراه با شک است.
دلیل آن هم روشن است؛ آنچه انسان را به خدا نزدیک میسازد و صراط مستقیم را پیش پای انسان مینهد، ایمان و یقین است که اگر محکم باشد هیچگونه انحرافی برای انسان پیش نمیآید؛ ولی آنها که ایمان ضعیفی آمیخته با شک دارند به آسانی از راه راست منحرف میشوند. از اینرو عبادت آنها بسیار سطحی و کمارزش است.
این سخن شبیه چیزی است که در حکمت ۱۴۵ دربارهٔ روزهداران و شبزندهداران آمده است:
«کَمْ مِنْ صائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیامِهِ إلّا الجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ کَمْ مِنْ قائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیامِهِ إلّا السَّهَرُ وَ العَناءُ، حَبَّذا نَوْمُ الأَکْیاسِ وَ إفطارُهُم؛ چهبسا روزهدارانی که از روزهٔ خود جز تشنگی و گرسنگی بهرهای نمیبرند، و چهبسا شبزندهدارانی که از قیام شبانهٔ خود جز بیخوابی و خستگی بهرهای ندارند. آفرین بر خواب هوشمندان و افطارشان!»
مرحوم دَیلمی در ارشاد القلوب حدیثی نقل میکند که شاهد این حکمت است. میگوید:
امیرمؤمنان شبی از شبها از مسجد کوفه خارج شد و به سوی خانهٔ خود میرفت. پاسی از شب گذشته بود و کمیلبن زیاد، از اخیار شیعه و محبّان امام(علیهالسلام) در خدمتش بود. در اثنای راه به خانهای رسیدند که صدای تلاوت قرآن از آن شنیده میشد. آن مرد با صدایی حَزین و گریهآور این آیه را تلاوت میکرد: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً…»
کمیل در دل آن را تمجید کرد و از حال آن قاری قرآن لذت برد بیآنکه سخنی بگوید. امام(علیهالسلام) نگاهی به او کرد و فرمود:
ای کمیل! سر و صدای آن مرد تو را به شگفتی فرو نبرد. این مرد اهل دوزخ است و در آینده به تو خبر خواهم داد.
کمیل نخست از مکاشفهٔ امیرمؤمنان(علیهالسلام) دربارهٔ باطن او و سپس گواهیاش به دوزخیبودن این قاری قرآن، با آنکه در حالت روحانی خاصی فرو رفته بود، حیران ماند. مدتی گذشت تا زمانی که خوارج بر ضد علی(علیهالسلام) شوریدند و حضرت ناچار به جنگ با آنان شد. امام(علیهالسلام) شمشیری در دست داشت که با آن سرهایی از خوارج را بر زمین میافکند. در این حال نوک شمشیر را بر یکی از آن سرها گذاشت و به کمیل که در کنارش ایستاده بود رو کرد و فرمود:
ای کمیل! «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً…»؛ یعنی این همان شخص است که در آن شب این آیه را میخواند و تو در اعجاب فرو رفتی. کمیل خود را بر پای امام(علیهالسلام) انداخت و از فکر آن شب خود استغفار کرد.
نکته: خوارج چه کسانی هستند؟
خوارج گروهی بودند که رسماً بعد از جنگ صفین و ماجرای حکمیت به وجود آمدند. آنان از یکسو علی(علیهالسلام) را تحت فشار قرار دادند که ابوموسی اشعری را بهعنوان «حَکَم» از سوی لشکرش در مقابل عمروعاص بپذیرد تا با مطالعهٔ کتاب خدا و سنت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) معلوم کنند علی(علیهالسلام) و معاویه کدامیک برحقاند.
ولی از سوی دیگر هنگامی که عمروعاص ابوموسی اشعری را فریفت و جریان حکمیت را به نفع معاویه پایان داد، آنها به مخالفت با اصل حکمیت برخاستند و آیهای از قرآن را که هیچ ارتباطی به این مسائل نداشت مطرح کردند و گفتند: حکمیت مخصوص خداست؛ «لا حُکمَ إلّا لله». انتخاب کسی بهعنوان حَکَم بدعت یا شرک است. سپس حتی به تکفیر طرفداران حکمیت پرداختند.
این در حالی بود که قرآن صریحاً به مسئلهٔ حکمیت در مشکلات خانوادگی تصریح کرده بود:
«فَابعَثوا حَکَماً مِنْ أهلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أهلِها…»
و هم در اختلافات میان مسلمانان:
«وَ إنْ طائِفَتانِ مِنَ المؤمنینَ اقتَتَلوا…»
سردمدار این گروه اشعثبن قیس منافق بود که بهتدریج عدهای از سادهلوحان را دور خود جمع کرد. هنگامی که علیه علی(علیهالسلام) به جنگ برخاستند و شکست سختی خوردند، تنها تعداد کمی از آنان باقی ماندند؛ ولی این تفکر از میان نرفت و در طول تاریخ صدر اسلام طرفدارانی پیدا کرد که ـ العیاذبالله ـ علی(علیهالسلام) را تکفیر میکردند.
انتهای خبر/