ويژگى‌هاى قبايل قريش
×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «تنکابن ۲۴» اين کلام حكيمانه در پاسخ كسى بيان شد كه از امام‌(عليه‌السلام) درباره ويژگى‌هاى قبايل قريش سؤال كرد. امام‌(عليه‌السلام) نيز به سه قبيله معروف آن‌ها (بنو مخزوم، بنو عبد شمس و بنو هاشم) اشاره كرد و ويژگى‌هاى روحى و جسمى آن‌ها را برشمرد و درواقع به عنوان يك روان‌شناس ماهر در عبارات كوتاهى سجاياى آن‌ها را بررسى كرد؛ (وَ سُئِلَ‌(عليه‌السلام) عَنْ قُرَيْشٍ).

نخست درباره قبيله «بنى مخزوم» مى‌فرمايد: «امّا بنى مخزوم، گل‌هاى قبيله قريش‌اند كه ما دوست داريم با مردانشان هم‌سخن شويم و با زنانشان ازدواج كنيم»؛ (فَقَالَ أَمَّا بَنُو مَخْزُومٍ فَرَيْحَانَةُ قُرَيْشٍ، نُحِبُّ حَدِيثَ رِجَالِهِمْ، وَالنِّكَاحَ فِي نِسَائِهِمْ).

«مخزوم» جدّ اين قبيله، فرزند «يقظة بن مرّة» بود. اين طايفه به پاكيزگى و برخورد خوب و حسن معاشرت معروف بودند. امام‌(عليه‌السلام) نيز همين اوصافشان را ستود، نه اوصاف معنوى و اخلاقى ديگر را. و مى‌دانيم كه «ابوجهل» معروف، «وليد» و دودمان «مغيره» از دشمنان سرسخت اسلام از اين قبيله بودند كه شأن نزول بعضى از آيات قرآن، مسائل مربوط به آن‌ها را تشكيل مى‌دهد؛ از جمله در شأن نزول آيات (ذَرْنِى وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا * وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَمْدُودًا …) گفته‌اند كه اين آيات درباره «وليد بن مغيره» معروف است كه تصميم داشت با قرآن معارضه كند، و آيه شريفه (ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ) درباره «ابوجهل» نازل شده كه در اين آيات مذمّت شديدى از هر دو به چشم مى‌خورد.

سپس امام‌(عليه‌السلام) به سراغ معرفى طايفه «بنى عبد شمس» مى‌رود كه «ابوسفيان»، «معاويه» و «بنى‌اميه» از اين قبيله‌اند، مى‌فرمايد: «امّا طائفه بنى عبد شمس از همه بدانديش‌تر و بخيل‌ترند»؛ (وَأَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْياً، وَأَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا).

جمله‌هاى «أَبْعَدُهَا رَأْياً» و «أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا» گاه به شكل مدح تفسير شده؛ اين‌گونه كه آن‌ها داراى افكارى عميق و دورنگرند و از آنچه در اختيار دارند شجاعانه دفاع مى‌كنند. و گاه به صورت دو وصف مذموم تفسير شده، به اين صورت كه جمله «أَبْعَدُهَا رَأْياً» يعنى دورترين قبايل قريش از حق‌اند و «أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا» يعنى آن‌ها درباره چيزهايى كه در اختيار دارند بخيل‌ترين افرادند. با توجه به شواهد تاريخى و وجود بنى‌اميه و افرادى همچون ابوسفيان و معاويه در ميان آن‌ها، تفسير دوم مناسب‌تر به نظر مى‌رسد و كلمات «امكر» و «انكر» نيز كه بعداً خواهد آمد شاهد اين مدعاست.

آن‌گاه امام‌(عليه‌السلام) از بنى هاشم ياد كرده، مى‌فرمايد: «امّا ما (طايفه بنى هاشم) از همه آن‌ها نسبت به آنچه در دست داريم بخشنده‌تر و به هنگام بذل جان از همه سخاوتمندتريم. جمعيت آن‌ها بيشتر و مكرشان فزون‌تر و زشت‌ترند و ما فصيح‌تر و دلسوزتر و زيباتريم»؛ (وَأَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِمَا فِي أَيْدِينَا، وَأَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا، وَهُمْ أَكْثَرُ وَأَمْكَرُ وَأَنْكَرُ، وَنَحْنُ أَفْصَحُ وَأَنْصَحُ وَأَصْبَحُ).

نمونه بارز فصاحت بنى هاشم در پيغمبر اكرم و اميرمؤمنان‌(عليهماالسلام) و خطبه‌هاى نهج‌البلاغه و نامه‌ها و كلمات قصار آن كاملاً نمودار است. دعاى عرفه امام حسين‌(عليه‌السلام) و دعاهاى صحيفه سجاديه نيز نمونه‌هاى ديگرى از اين فصاحت بى‌بديل است.

خيرخواهى آن‌ها درباره اسلام تا آن‌جا بود كه تا پاى جان ايستادند و همه‌چيز را براى حفظ اسلام در صحنه‌هايى همچون كربلا و غير آن فدا كردند. زيبايى صورت آن‌ها در تواريخ كاملاً منعكس است. بذل و بخشش آنان در زندگى اميرمؤمنان‌(عليه‌السلام) كه هزار برده را با دسترنج خود آزاد كرد و در ركوع نماز انگشتر گران‌قيمتى را به سائل داد و آيه در مدح او نازل شد؛ در زندگى بانوى اسلام فاطمه زهرا‌(عليهاالسلام) كه پيراهن شب زفافش را به سائل تقديم كرد؛ در زندگى امام حسن‌(عليه‌السلام) كه در طول عمر خود چند بار تمام اموالش را ميان خود و نيازمندان تقسيم كرد؛ و همچنين در زندگى امام صادق‌(عليه‌السلام) كه بخشى از اموال خود را به دست يكى از شيعيان سپرده بود تا اگر در ميان شيعيان اختلافى در مسائل مالى ببيند، مبلغ مورد اختلاف را از اموال او بپردازد و ميان آن‌ها صلح و صفا برقرار سازد، معروف است.

كوتاه سخن اين‌كه تاريخ اسلام كه به دست دوست و دشمن نوشته شده، شاهد گويای سخنان فشرده و پرمعنايى است كه امام‌(عليه‌السلام) در اين كلام حكمت‌آميز خود بيان فرموده است.

در اين‌جا اين سؤال مطرح مى‌شود كه چگونه امام‌(عليه‌السلام) قبيله‌اى را به طور عموم زير سؤال مى‌برد و آن‌ها را آشكارا مذمّت و نكوهش مى‌كند، در حالى كه از نظر شرع اسلام چنين كارى مناسب به نظر نمى‌رسد؟

پاسخ اين سؤال روشن است. اوّلاً اين‌گونه حكم‌هاى عام ناظر به عموم نيست، بلكه ناظر به غالب افراد است. مثلاً وقتى مى‌گوييم: جوانان جسور و سركش‌اند، مفهومش اين نيست كه همه بدون استثنا چنين‌اند. يا اين سخن كه پيران پخته و پرتجربه‌اند دليل وجود اين صفت در تمام افراد كهن‌سال نيست. ثانياً ابراز صفات مخفى و پنهان اشكال دارد، امّا بيان صفات آشكار كه افراد نمونه‌هاى آن را در اين قبايل آشكارا ديده بودند، بى‌اشكال است؛ مثلاً در طايفه بنى عبد شمس چهره‌هايى را همچون ابوسفيان و فرزندانش و همسر آلوده و زشت‌كارش «هند» مى‌ديدند.

سؤال ديگر اين‌كه در عصر جاهليت، عرب به افراد قبيله خود افتخار مى‌كردند و حتى كثرت جمعيت خود را به رخ ديگرى مى‌كشيدند؛ ولى با ظهور اسلام اين تفاخر به انساب جاهلى از ميان رفت. چگونه اميرمؤمنان على‌(عليه‌السلام) در اين‌جا ويژگى‌هاى قبايل قريش و برترى بنى هاشم را بيان مى‌كند؟

پاسخ اين است كه عرب جاهلى بر ارزش‌هاى اخلاقى تكيه نمى‌كرد، بلكه روى تعداد و كثرت و پاره‌اى از صفات زشت مانند غارتگر بودن تكيه داشت و اصولاً دفاع از قبيله، دفاعى بى‌چون‌وچرا و بى‌قيد و شرط و تعصّب‌آميز بود نه براى ارزش‌هاى اخلاقى آن‌ها. امام‌(عليه‌السلام) در اين‌جا تكيه بر ويژگى‌هاى اخلاقى مى‌كند.

انتهای خبر/

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.