مرد عمل باش!
×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «تنکابن ۲۴» امام (عليه‌السلام) در اين سخن پربار و حکمت‌آميز به اهميت عمل صالح و نيك در سرنوشت انسان اشاره مى‌فرمايد و تلويحاً كسانى را كه بر نسب خود تكيه مى‌كنند در خطا مى‌شمرد، مى‌فرمايد «مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ» «كسی كه عملش او را (در پیمودن مدارج كمال) كُند سازد، نسبش به او سرعت نخواهد بخشید.»

قرآن مجيد و روايات اسلامى در جاى‌جاى خود بر فرهنگ عمل تكيه كرده و آن را مقدم بر هر چيز شمرده‌اند، و اين آيه شريفه قرآنى كه به صورت شعارى براى مسلمانان درآمده، شاهد اين گفتار است:

(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)

درست است كه نسب عالى يكى از مزاياى اجتماعى افراد محسوب مى‌شود، ولى در واقع جنبه‌اى تشريفاتى دارد؛ آنچه به حقيقت و واقعيت مقرون است، اعمال خود انسان است. بسيار ديده‌ايم افرادى را كه از خانواده‌هاى پايين بودند و به سبب جد و جهد و تلاش و كوشش به مقامات عالى رسيدند، در حالى كه افراد ديگرى با نسب‌هاى عالى، بر اثر سستى و تنبلى، خوار و بى‌مقدار شدند.

از آنچه گفتيم، روشن مى‌شود كه عمل در اين‌جا ـ برخلاف آنچه ابن ابى‌الحديد نگاشته است ـ به معناى عبادت صرف نيست، بلكه هرگونه عمل مثبت معنوى و مادى را شامل مى‌شود.

در حديث معروف و مشروحى، اين حقيقت در لباس ديگرى از امام سجاد (عليه‌السلام) نقل شده است. خلاصه آن چنين است:

«اصمعى» مى‌گويد: شبى مهتابى در مكه بودم. هنگامى كه اطراف خانه خدا طواف مى‌كردم، صداى زيبا و غم‌انگيزى گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا گشتم؛ چشمم به جوانى زيبا و خوش‌قامت افتاد كه آثار نيكويى از او نمايان بود. دست در پرده خانه كعبه افكنده بود و با جمله‌هاى پرمعنا و تكان‌دهنده‌اى با خدا مناجات مى‌كرد. مناجات او مرا سخت تحت تأثير قرار داد. آن‌قدر ادامه داد و گفت و گفت كه مدهوش شد و به روى زمين افتاد.

نزدیک رفتم و سرش را به دامان گرفتم و به صورتش خيره شدم، ديدم امام زين‌العابدين على بن الحسين (عليهما‌السلام) است. سخت به حال او گريستم. قطره‌اى از اشكم بر صورتش افتاد. به هوش آمد و فرمود:

«مَنِ الَّذِي أَشْغَلَنِي عَنْ ذِكْرِ مُولايَ؟»

يعنى: كيست كه مرا از ياد مولایم بازداشت؟

عرض كردم: «اصمعى» هستم، اى سيد و مولاى من! اين چه گريه و چه زارى‌اى است؟ تو از خاندان نبوت و معدن رسالتى! مگر خداوند در مورد شما نفرمود:

(إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً)؟

امام برخاست و نشست و فرمود:

«هَيْهاتَ هَيْهاتَ! خَلَقَ اللَّهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَ أَحْسَنَ، وَلَوْ كانَ عَبْداً حَبَشِيّاً، وَ خَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصاهُ، وَلَوْ كانَ وَلَداً قُرَشِيّاً»

يعنى: هيهات، هيهات! خداوند بهشت را براى مطيعان و نيكوكاران آفريده، هرچند غلام حبشى باشند، و دوزخ را براى عاصيان خلق كرده، هرچند فرد بزرگى از قريش باشند.

مگر اين آيه خدا را نشنيده‌اى كه مى‌فرمايد:

«فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُونَ»

«هنگامى كه در صور دميده شود و قيامت برپا گردد، نسب‌ها به كار نمى‌آيند و كسى از آن‌ها سؤال نمى‌كند»؟

شبيه همين داستان در بحارالأنوار (جلد ۴۶، صفحه ۸۱) از «طاوس يمانى» نقل شده است.

فقط مسئله معاد و نجات يوم‌القيامة نيست كه نسب‌ها در آن تأثيرى ندارد و در گرو اعمال آدمى است؛ بلكه در دنيا نيز چنين است. افرادى را مى‌شناسيم كه از نسب‌هاى برجسته‌اى برخوردار بودند، اما بر اثر سستى و تنبلى عقب ماندند و راه به جايى نبردند، و افرادى را سراغ داريم كه از نظر نسب، از خانواده‌اى به ظاهر پايين اجتماعى بودند؛ ولى لياقت، كاردانى، تلاش و كوشش، آن‌ها را به مقامات بالا رساند.

سعدى حال اين دو گروه را به خوبى در شعر خود آورده است، مى‌گويد:

وقتى افتاد فتنه‌اى در شام *** هر كس از گوشه‌اى فرا رفتند

روستا زادگان دانشمند *** به وزيرى پادشا رفتند

پسران وزير ناقص عقل *** به گدايى به روستا رفتند

در اين‌جا اين سؤال پيش مى‌آيد كه چگونه اين سخن امام (عليه‌السلام) با رواياتى كه در فضيلت سادات و فرزندان پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) آمده، سازگار است؟ از جمله توصيه‌ى اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) به مالك اشتر در انتخاب فرماندهان از خانواده‌هاى اصيل:

(ثُمَّ الْصِقْ بِذَوِي الْأَحْسَابِ…)

و يا در دستورات مربوط به انتخاب همسر كه تأكيد شده همسر خود را از خانواده‌هاى اصيل برگزينيد؟

پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مى‌شود و آن اين‌كه:

منظور امام (عليه‌السلام) از نسب، نسب‌هاى تشريفاتى دنيوى است، يعنى اين‌كه فلانى شاهزاده است، يا پدرانش از مالكان بزرگ و ثروتمندان شهر بوده‌اند؛ اما نسب‌هاى معنوى كه بر اساس ارزش‌هاى والاى اخلاقى و انسانى بنا شده، يقيناً مؤثر است. با اين حال، باز هم اصالت با عمل است و اين‌گونه نسب‌ها نيز در درجات بعد قرار دارد.

به همين دليل، افرادى از خانواده‌هاى اصيل بوده‌اند ـ همچون فرزند نوح (عليه‌السلام) و جعفر كذاب ـ كه بر اثر سوء عمل، به اشقيا پيوستند؛ و برعكس، افرادى از خانواده‌هاى فاسد بودند كه به‌واسطه حسن عمل، در صف سُعَدا جاى گرفتند.

در حديثى درباره حالات سعد بن عبدالملك كه از خاندان بنى‌اميه بود آمده است:

او نزد امام باقر (عليه‌السلام) آمد و همچون زنان مصيبت‌زده گريه و ناله مى‌كرد. امام (عليه‌السلام) فرمود: چرا گريه مى‌كنى؟

عرض كرد: چگونه نگريم در حالى كه من از همان طايفه‌اى هستم كه به عنوان شجره ملعونه در قرآن از آن‌ها نام برده شده است!

امام (عليه‌السلام) فرمود:

تو از آن‌ها نيستى؛ گرچه از بنى‌اميه‌اى، ولى از ما اهل‌بيت هستى. آيا اين آيه را نشنيده‌اى كه خداوند از زبان ابراهيم (عليه‌السلام) فرموده است: (فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي)؟

يعنى: «آن كس كه از من پيروى كند، او از من (و از خانواده من) است.»

از اين رو سعد را به دليل اعمال نيكش، سعدالخَير مى‌ناميدند.

وَ قَالَ عَلَيهِ السِّلَامُ

مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ.

امام (عليه السلام) فرمود:

کسى که عملش او را (در پيمودن مدارج کمال) کُند سازد نَسَبش به او سرعت نخواهد بخشيد.

انتهای خبر/

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.